یکشنبه، دی ۲۶

تفاوت کلاسهای درسی در دانشگاههای آمریکا با دانشگاههای ایران

شاید بچه هایی که از ایران به آمریکا میان زیاد اطلاعی در موردش نداشته باشند و به همین دلیل شاید اوایل حضورشون در آمریکا براشون سخت بگذره. موضوع این نوشته، تفاوت موجود بین دانشگاههای دو کشور و علی الخصوص در زمینه کلاسهای درسیه. در ادامه تحت عنوانهای مختلف به مهمترین تفاوتهای بارز موجود بین این دو دسته دانشگاه می پردازم.

تمرین (Homework)
می پرسید چرا اولین موضوع اختلاف رو تمرین انتخاب کردم؟ جوابش راحته!!! چون این دو سه هفته از دستش خواب و آسایش نداشتم. اینجا برای هر سری تمرین حداقل بین 10-20 ساعت باید وقت مفید تلف کنید. تو زمان تحویل گرفتن هم شوخی ندارند باید سر زمان مشخص همه تمرینا جمع بشه. اگه دیرتر بدی مثل اینه که اصلا تمرین ننوشتی.
یادش بخیر واقعا دلم برای کلاسهای ایران تنگ شده. یادمه دوره لیسانس اول ترم مصادف بود با اول یک دوره جدید خوشگذرونیه دیگه. می گید چرا؟ معلومه. یک دلیل عمدش این بود که معمولا هیچ استادی تمرین تحویل نمی گرفت. اگر هم تحویل می گرفت همیشه یه دو سه نفری پیدا می شدن که از رو دستشون بشه تمرین کپی کرد و تحویل داد. فکر نکنید ساده بودها. نه!!! کلی تکنیک کپی زدن بلد بودیم با اینکه منبع یکی بود ولی هیچ کی نمی تونست بگه هیچ دو تا تمرینی مثل همه. به این میگن کپی هوشمند. دیگه به این روش عادت کرده بودیم. یادمه یه بار که حس درسخوندنم گرفته بود قصد کردم خودم تمرین رو حل کنم. می دونید نتیجه چی شد؟؟؟ وقتی نتایج تمرینها اومد. با خط قرمز رو تمرین من نوشته شده بود "صفر به علت تقلب از روی ....". اون موقع بود فهمیدم به من تمرین حل کردن نیومده و دوباره برگشتم به شغل شریف کپی هوشمند تمرین. گاهی اوقات هم اینقدر تمرین رو دیر تحویل می دادیم که استاد منصرف می شد که تمرین جدید بده.

وضع ظاهریه کلاس
تو ایران همه باید خیلی منظم و مرتب بیان سر کلاس. یک ساعت و نیم درس گوش بدند و بعد هم بلند شن برن. استادها معمولا کت و شلوار می پوشن یا حداقل لباس درست و حسابی تنشونه. دانشجوها هم لباسهاشون باید مرتب باشه. سر کلاس کسی حق غذا خوردن نداره. اگه با کناریت حرف بزنی و یا بخندی ممکنه از کلاس با تیپا شوت بشی بیرون.
ولی تو آمریکا هر کی هر جوری بخواد سر کلاس ظاهر می شه. اگه وارد دانشگاه بشید فقط شاید از روی سن افراد بتونید بگید کی استاد می تونه باشه وگرنه لباس استاد و دانشجو با هم فرق نمی کنه. سر کلاسها خیلیها رو می بینید که دارند غذا می خورند و یا قهوه می نوشند. البته من با این یکیش در حدی موافقم که کسی نخواد سر کلاسی که استاد داره خیلی تند یه مطلب جدید رو می گه هویج بخوره.

سوالهای سر کلاس
یادمه تو ایران کمتر کسی جرات سوال پرسیدن داشت. نه اینکه استاد نذاره ها. نه!!! به خاطر اینکه تهش احتمال قویی از ضایع شدن وجود داشت. سوالها از دو دسته خارج نیست یا اینقدر قوییه که همه می گن می خواست خودشو به استاد نشون بده و از این حرفها و یا اینقدر سطحیه که در اون حالت خیل پوزخندهای بچه هاست که سرازیر می شه که گاها به قهقهه می رسه و گاهی دیده شده اون دانشجو برای دو سه روز دانشگاه نیومده که شاید همه یادشون بره ولی چه خیال واهیی!!!!
تو دانشگاههای آمریکا علی الخصوص MIT به بچه ها یاد دادند که هر چی رو نمی دونند بپرسند. گاها سوالها اینقدر سطح پایینه که آدم شاخ در میاره. یادمه یه بار طرف یه سوال کرد که استاد 2 ثانیه قبل بهش اشاره کرده بود ولی جالب این بود که غیر از منو یه ایرانیه دیگه کسی لبخند ملیح روی لبش نقش نبسته بود.

نظم کلاسها
تو ایران یادمه اگه استاد 5 دقیقه دیر میومد به احتمال زیاد کسی دیگه تو کلاس نمونده بود. یعنی همیشه بچه ها کیفشون زیر بغلشون بود که جیم شن. معمولا کلاس اگه یک ساعت و نیم بود به یک ساعت که می رسید همه می گفتن استاد خسته نباشید و از این حرفها. البته بعضی استادها هم استقبال می کردند. باور می کنید من تو ایران یه درس برداشتم که فقط 3 جلسه در کل ترم تشکیل شد.
ولی اینجا کلاسها از ثانیه اول تا ثانیه آخر بصورت جدی ادامه داره و گاها استاد بعدی وارد کلاس می شه در حالی که استاد قبلی هنوز از کلاس بیرون نرفته. این هفته استاد یکی از درسها دیر کرد. من کلی خوشحال بودم که الان بچه ها می رن و کلاس تعطیل می شه ولی باور کنید نیم ساعت هیچ کی تکون نخورد تا استاد اومد. قیافه هاشون جوری بود که انگار تشنه درسند. استاد هم که اومد کلی معذرت خواهی کرد و گفت جلسه داشتم و قسمت جالبش این بود که برای این نیم ساعت جلسه جبرانی گذاشت.
فکر کنم که خوب فرق این دو دسته دانشگاه رو درک کرده باشید نه؟
بذارید یه خاطره جالب از گروه دانشجویان حضرت استاد پرفسورBathe براتون تعریف کنم. من یه همگروهی ژاپنی دارم که از صبح ساعت 8 تا 12 شب تو Office داره کار مفید می کنه. واقعا یه موجود دیدنیه. یه بار ساعت 11 شب بود داشتم به زحمت کارهای عقب افتادمو جمع و جور می کردم که دیدم Haru ( همگروهی ژاپنیم) اومده کنار من ایستاده. بهم گفت رضا می دونی بعدهها زن می گیریم بچه دار می شیم، شاید استاد دانشگاه بشیم و هی باید اینور بریم اونور بریم. من دیگه کاملا رفته بودم برای خودم تو رویا که دیدم یه دفعه گفت. اینها رو گفتم برای اینکه بدونیم الان چقدر خوبه که فقط می تونیم تحقیق کنیم و کسی کاری به کارمون نداره. کاش می شد که نمی خوابیدیم. نه؟؟؟ من که با قیافه متعجب داشتم نگاش می کردم یه کم از شوک که خارج شدم گفتم آره. الان خیلی خوبه. باورتون نمیشه اینقدر که از Haru حساب می برم از استادم نمی برم. مثلا اگه گاهی دارم تو اینترنت وقت تلف می کنم تا Haru میاد رد بشه سریع یه Paper می ذارم جلوم تا فکر کنه دارم درس می خونم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر