دوشنبه، دی ۱۳

ای کاش ما هم غنچه ی شهر شما بودیم آقای قالیباف !

اپیزود اول :
شخصیت اصلی داستان در یکی از بزرگراه های پرتردد شهر در حال عزیمت به منزل خود است ، چشمش به بنر شهرداری تهران می افتد "تهران غنچه های خود را دوست دارد" حساسیت شخصیت اصلی تحریک می شود ، هر چه باشد او هم غنچه ای دارد که هر روز به امید دیدن دوباره ی او به منزل می رود.این جشنواره ی بسیار مهم ، جشنواره ای است برای 0 تا 4 ساله های تهران !
توضیح ضروری : غنچه از دو دیدگاه تعریف می شود :
1- دیدگاه مدیران شهر تهران : غنچه به کسی می گویند که 0 تا 4 سال دارد و شهرداری او را دوست دارد و برایش بهترین ها را می خواهد ، این غنچه طبیعتا پدر و مادری دارد که دست در دست آنها به نمایشگاه می آید پدر و مادر این غنچه بدهکار و بیکار نیستند ، این غنچه ، شب ها را زیر پتوی گرم در اتاق شخصی اش به صبح می رساند، این غنچه با کودکانی که چهره ی شهر را با لباس های کثیف و چهره های غبار گرفته ی خود ، زشت کرده اند و سر چهارراه ها برای سلامتی مردم و مدیران شهری و غنچه ها اسپند دود می کنند ، تفاوت دارد.
دو غنچه مورد تایید مدیران شهری !
2- دیدگاه هر کسی غیر از مدیران شهر تهران ! : این دیدگاه که بسیار ناپسند است و توصیه نمی شود ، دیدگاه بی کلاسی است ، چرا که این دیدگاه ، تمامی بچه های شهر را غنچه می داند ، حتی این !
اپیزود دوم :
شخصیت اصلی داستان خوشحال است ، هدیه ی کوچکی برای غنچه اش می گیرد و به خانه می برد ، در خانه از خدمات شهرداری و جشنواره و غنچه و از این جور چیزها می گوید !
اپیزود سوم :
بالاخره جشنواره آغاز به کار می کند ، شخصیت اصلی داستان به همراه غنچه و مادر غنچه از زیباترین هایی که شهرداری برای آنها مهیا کرده بهره مند می شوند ، شخصیت اصلی داستان زیر لب زمزمه می کند :" همه چی آرومه ، من چقد خوشبختم ... "
در این جشنواره ی غنچه ای ، آقای طلایی - از مدیران شهری - ابتدا از غنچه های شهر تهران می گوید ، از اینکه باید به تربیت بچه ها - ببخشید غنچه ها - پرداخته شود و نه فقط احداث پارک و ...و اینکه آنها نیازمند توجه بیشتر پدرها و مادر ها هستند.
در این میان ایشان به یکباره متوجه می شوند که در شهر تهران غنچه های خیابانی هم داریم ! نگارنده خوشحال می شود ، آقای طلایی از استعداد و نبوغ این کودکان - که البته دیگر غنچه ی شهرداری نیستند - می گوید ، اصلی ترین جمله ی ایشان این است که :" شهرداری وظیفه‌ای در مورد این کودکان ندارد و تنها جمع‌آوری آن‌ها بر عهده شهرداری است."
تا آنجایی که ما می دانیم ، پیش از این واژه ی جمع آوری را در مورد زباله و چیزهای اضافی به کار می بردند - البته شاید چون سروکار این بچه ها برخی اوقات با زباله است ... مهم نیست بگذریم - بنابراین نگارنده ناراحت می شود !
در ادامه خانم شیخ الاسلام - مدیر موسسه تغذیه ، توسعه ، سلامت و ... از مضرات پفک و چیبس می گوید و هشدار می دهد که مادران غنچه ها دارند چاق می شوند و این خطرناک است !
فصل دوم :
بدون اپیزود :
قصد زیر سوال بردن خدمات شهرداری را نداریم و نمی گوییم چرا چنین جشنواره هایی برگزار می شود ، اما اگر آقای شهردار محترم دغدغه ی کارآمدی نظام اسلامی را دارند ، ما هم دغدغه اجرای اخلاق اسلامی را داریم.
ما هم دغدغه داریم که بعضی اقدامات فقط برای " به چشم آمدن " است در حالی که از مسائل اساسی و مهم غفلت شده است ، به هر حال کودکان خیابانی اکنون جزء لاینفک زندگی مردم در شهر تهران شده اند و نمی توان آنها را ندیده انگاشت و صرفا آنها را "جمع آوری" کرد !
فصل سوم :
اپیزود اول و آخر
ای کاش اینها هم غنچه های شهر شما بودند آقای شهردار !

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر